معنی امام نهم

حل جدول

امام نهم

تقی، جواد، محمد بن علی بن موسی، محمد تقی، ابوجعفر


لقب امام نهم

جوادالائمه


امام نهم شیعیان

محمد تقی، جواد، تقی

گویش مازندرانی

نهم

نهم – نهمین

لغت نامه دهخدا

نهم

نهم. [ن ُ هَُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) تاسع. (منتهی الارب). چیزی که در مرتبه ٔ نه واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
- نهم چرخ، کنایه از فلک اعظم است که عرش باشد. (از برهان) (از آنندراج).

نهم. [ن ُ هَُ] (ع اِ) ج ِ نهام. رجوع به نهام شود.

نهم. [ن َ هَِ] (ع ص) نیک آزمند و حریص بر طعام و گرسنه چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه).

نهم. [ن ُ] (اِخ) نام بتی است مزینه را و از اینجاست که عبدنهم نام گذارند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به بت شود. || دیوی است. (آنندراج). شیطان. (ناظم الاطباء).

نهم. [ن َ هََ] (ع مص) بسیار شدن اکل و خوراک کسی. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه). نهیم. (متن اللغه). || آزمند چیزی گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). سخت حریص شدن. (تاج المصادر بیهقی). || آزمند و حریص گشتن درخوردن طعام و سیری و چشم سیری از غذا نداشتن. نهامه. (از اقرب الموارد). زیاد شدن میل و شهوت کسی به غذا. (از متن اللغه). نیک آزمند گردیدن به طعام و پرنگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن. (از منتهی الارب). سخت حریص شدن در خوردن. (زوزنی). || همت کسی در چیزی رسیدن و رغبتش بدان فزونی گرفتن. (از اقرب الموارد).

نهم. [ن َ] (ع اِ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شترو جز آن را زجر کنند. (منتهی الارب). توعد. || (مص) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه. نهمه. (از منتهی الارب). بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نهیم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). راندن به عنف. (زوزنی). || سنگریزه و جز آن انداختن به انگشتان و راندن بدان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). حصی و مانند آن افکندن. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). سنگ انداختن به سر انگشت. (تاج المصادر بیهقی). || غریدن و بانگ کردن فیل. نهیم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). (از متن اللغه). || نحم. گلو روشن کردن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


باره ٔ نهم

باره ٔ نهم. [رَ / رِ ی ِ ن ُ هَُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از فلک نهم است که فلک الافلاک باشد و آنرا بعربی عرش خوانند. (برهان) (آنندراج). باره ٔ نهم و بام نهم یعنی فلک نهم. (رشیدی). کنایه از عرش مجید بود. (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری). باره ٔ نهم، فلک نهم و فلک الافلاک. (ناظم الاطباء: باره). عرش. (دِمزن).

فرهنگ فارسی هوشیار

نهم

پر خوری شکمپرستی دلگی عدد ترتیبی بری نه (‎9) : ((باب نهم در طبقات شعرای آل ناصر. . . ))

عربی به فارسی

نهم

ادم پر خور , شکم پرست , دله , صاحب سر رشته در خوراک

حریص , ازمند , مشتاق , ارزومند , متمایل

فرهنگ عمید

امام

پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی،
پیش‌نماز،
هریک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی‌بن ابی‌طالب و آخر آنان امام عصر می‌باشد،
(تصوف) پیر، شیخ،
* امام جماعت: پیش‌نماز،

معادل ابجد

امام نهم

177

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری